معنی گرداب سکندر

حل جدول

گرداب سکندر

اثری از رضا رهگذر


اصیل آباد ، گرداب سکندر

اثری از رضا رهگذر


اصیل آباد، گرداب سکندر

اثری از رضا رهگذر

گویش مازندرانی

گرداب

گرداب

لغت نامه دهخدا

سکندر

سکندر. [س ِ ک َ دَ] (اِخ) مخفف اسکندر. رجوع به اسکندر شود.
- سکندرشکوه:
سکندرشکوهی که در جمله ساز
شکوه سکندر بدو گشت باز.
نظامی.
- سکندرصفات:
هزار جان سکندرصفات خضرصفا
نثار چشمه ٔ حیوان جام او زیبد.
خاقانی.
- سکندرکش:
سمندی نگویم سکندرفشی
سمندرفشی نه سکندرکشی.
- سکندرگوهر:
دارای گیتی داوری خضر سکندر گوهری
عادل تر از اسکندری کو خون دارا ریخته.
خاقانی.
- سکندرمحافل، پادشاهی که بارگاه وی مانند بارگاه سکندر است. (ناظم الاطباء).
- سکندرمنش:
خضر سکندرمنش چشمه رای
قطب رصدبند مجسطی گشای.
نظامی.
- سکندرموکب:
سکندرموکبی داراسواری
ز دارا و سکندر یادگاری.
نظامی.
- سکندروار:
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد
نگویی آخر ای مسکین فراز آب حیوان آی.
سعدی.

سکندر. [س ِ ک َ دَ] (ص) سرنگون و معلق. (ناظم الاطباء). || (اِ) نوعی از بازی که کف دستها را بر زمین نهاده و پاها را بلند کرده راه روند. (ناظم الاطباء).

سکندر. [] (اِخ) دهی جزء دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، انگور، سیب زمینی و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


گرداب

گرداب. [گ ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرجهان شهرستان آباده، واقع در 54000گزی شمال باختری سودیان، کنار راه فرعی ده بید به بوانات. دارای 25 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

گرداب. [گ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان توابع تنکابن. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 105).

گرداب. [گ ِ] (اِ مرکب) (از: گِرد + آب) ورطه. (آنندراج). جرداب معرب گرداب است. (منتهی الارب). جرذاب. (دهار). غرقاب:
به آب اندر افکنده شاه دلیر
سرش گه ز بر بود و گاهی به زیر
که از مرغ آن کشته نشناختند
به گرداب ژرف اندر انداختند.
فردوسی.
گرد گرداب مگرد اَرْت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری.
لبیبی.
به گرداب در غرقگان را دلیر
مگیر ار نباشی بدان آب چیر.
اسدی.
صاحب رأی... پیش از آنکه در گرداب مخوف افتدخود را به پایاب تواند رسانید. (کلیله و دمنه).
بس زورقا که بر سر گرداب این محیط
سرزیر شد که تره نشد این سبز بادبان.
خاقانی.
توبه کردم که نیز در این دریا خوض نکنم و در این گرداب غوطه نخورم. (سندبادنامه ص 270).و در این جوی گردابهای عمیق و آبگیرهای ژرف بود. (سندبادنامه ص 115).
چو افتاد اندر این گرداب کشتی
به ساحل بر از این غرقاب کشتی.
نظامی.
پدید آمد از دور کوهی بلند
ز گرداب در کنج آن کوه بند.
نظامی.
از آن شد کشتیم غرقاب و من بر پاره ای تخته
که در گرداب این دریای موج آور فروماندم.
عطار.
در این دریای پرگرداب حیرت
کس از عطار حیران تر میندیش.
عطار.
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم.
سعدی (گلستان).
ای برادر ما به گرداب اندریم
وآنکه شنعت میزند بر ساحل است.
سعدی.
دو برادر به گردابی درافتادند. (گلستان).
سالها کشتی به خشکی رانده ام در بحر عشق
نیست امکان برون رفتن ز گردابم هنوز.
ابن یمین.
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود.
حافظ.
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاده زورق صبرم ز بادبان فِراق.
حافظ.
و معرب آن کرداب است که در این شعر ابوغالب آمده است:
ینساب کالا فعوان الصل مطرداً
و دور کردابه یحکی تلویها.
و صاحب آنندراج آرد از تشبیهات آن سفره. ناف. کاسه ٔ چشم. عقده. (آنندراج):
از بدایع که تو داری عجبی نیست اگر
واکنی عقده ٔ گرداب به دست مرجان.
میر محمد افضل (از آنندراج).
به دریا سرو قدش عکس اندازد از تابش
مثال طوق قمری خشک ماند چشم گردابش.
عبداللطیف (از آنندراج).
روشنم شد تنگ چشمی لازم جمعیت است
بر کف دریا چو دیدم کاسه ٔ گرداب را.
صائب (از آنندراج).
به طفلی دایه ٔ گردون در آن آب
بریده ناف او باناف گرداب.
محمدقلی (از آنندراج).
مژگان من وظیفه ز خوناب میخورد
غواص خون زسفره ٔ گرداب میخورد.
محمدقلی (از آنندراج).
|| یکی از کائنات و آن برآمدن آب دریا است، چون ستونی مانند گردباد در خشکی. و رجوع به کائنات الجو شود.

تعبیر خواب

گرداب

دیدن گرداب در خواب، نشانه روبرو شدن با خطری بزرگ است. اگر مراقب خود نباشید، دشمنان به شهرت شما آسیب خواهند ساخت. - آنلی بیتون

فرهنگ معین

سکندر

(س کَ دَ) (اِ.) لغزیدن، به سر درآمدن.

فرهنگ عمید

سکندر

سکندری

نام های ایرانی

سکندر

پسرانه، مخفف اسکندر

فرهنگ فارسی هوشیار

سکندر

(اسم) بسر درآمدن لغزیدن (اسب)، نوعی بازی و آن چنانست که هر دو کف دست خود را بر زمین گذارند و هر دو پای خود را در هوا کرده راه روند.

معادل ابجد

گرداب سکندر

561

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری